و آن آثاری است که باعث حقیر شمردن دیگری و برتری بر آن گردد، مانند:
خود داری کردن از همنشینی با او، یا هم خوراکی با او، یا امتناع در پهلو نشستن با او، یا رفاقت او، و انتظار سلام کردن و توقّع ایستادن او، و پیش افتادن از او در راه رفتن، و تقدّم بر او در نشستن، و توجهی با او در سخن گفتن، و به حقارت با او سخن گفتن، و پند و موعظه او را ارزش دانستن، و امثال اینها.
و از جمله آثار کبر است با ناز و آهسته و دامن کشان راه رفتن. و بعضی از این افعال گاهی از حسد و کینه و ریا نیز نسبت به بعضی صادر میشود، اگر چه انسان خود را از او بالاتر هم نداند.
و بدان که: کبر از بزرگترین صفات رذیله است، و آفت آن بسیار، و گزند آن بیشمار است. چه بسیاراند از خواص و عوام که به واسطه این مرض به هلاکت رسیدهاند. و چه بسا بزرگان دوران، که به این سبب گرفتار دام شقاوت گشتهاند. حجاب بزرگی است که انسان را را از رسیدن به مرتبه فیوضات، و پردهای است بزرگتر برای انسان که مانع می شود مشاهده جمال سعادات، زیرا که: این صفت، مانع میگردد از کسب اخلاق حسنه. چون به واسطه این صفت، انسان بر خود بزرگی میبیند، که او را از تواضع و بردباری، و قبول نصیحت، و ترک حسد و غیبت و امثال اینها منع میکند. بلکه هیچ اخلاق بدی نیست مگر اینکه صاحب تکبّر محتاج به آن است به جهت محافظت عزّت و بزرگی خود. و هیچ صفت نیکی نیست مگر اینکه از آن عاجز است به سبب ترس از فوت برتری خود. و از این جهت آیات و اخبار در مذمت و انکار بر آن خارج از حد شمارش و یاد آوری است.
خدای - تعالی - میفرماید: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبٍ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» 40: 35 خلاصه معنی آنکه: زنگ و چرک میفرستد خدا بر هر دل متکبری.
و میفرماید: «انَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ» 16: 23 یعنی: «به درستی که خدا دوست ندارد تکبر کنندگان را».
و دیگر میفرماید: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّروُنَ» 7: 146 یعنی: «بزودی بر می گردانم از آیات خود، روی کسانی را که تکبر میورزند».
و باز میفرماید: «ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوی الْمُتَکَبِّرینَ» 40: 76 یعنی:
«داخل شوید در درهای جهنم، در حالتی که مخلّد خواهید بود در آن، پس بد مقامی است مقام تکبر کنندگان».
متکبرین در روز قیامت
و حضرت پیغمبر - صلّی اللّه علیه و آله - فرمودند که: «داخل بهشت نمیشود هر که به قدر یک دانه خردل کبر در دل او باشد. و هر که خود را بزرگ شمارد و تکبر کند در راه رفتن، ملاقات خواهد کرد پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد». و فرمودند که: «خداوند عالم فرموده: کبریا و بزرگی شایسته من است، و عظمت و برتری سزاوار من، هر که خواهد در یکی از اینها با من برابری کند او را به جهنم خواهم افکند». و فرمودند که: «در روز قیامت از آتش جهنم گردنی بیرون خواهد آمد که دو گوش داشته باشد و دو چشم و یک زبان، و خواهد گفت که: من موکل به سه طایفه هستم:
یکی: متکبرین. دیگری: کسانی که با خدا، خدای دیگری را خواندهاند. و سوم:
کسانی که صورت، نقش میکردهاند». و فرمودند که: «سه نفرند که خدای - تعالی - در روز قیامت با ایشان سخن نخواهد فرمود، و عمل ایشان را پاک نخواهد ساخت، و عذاب دردناک از برای ایشان خواهد بود: پیر زناکار، و پادشاه ستمگر، و متکبر بیخبر». و نیز از آن حضرت روایت شده است که: «بد بندهای است بندهای که تکبر کند و از حد خود تجاوز نماید، و پروردگار قاهر بلند مرتبه را فراموش کند. و خداوند کبیر متعال را فراموش نماید. و بد بندهای است بندهای که به سهو و سرگرمی بیهوده بگذراند و گورستان و پوسیدن بدنها را در آنجا فراموش کند». و نیز از آن جناب روایت شده است که: «دشمنترین شما به سوی ما، و دورترین شما از ما در روز آخرت، پرگویان، نازک گویان و متکبراناند». و فرمودند که: «متکبرین را در روز قیامت محشور خواهند کرد به صورت مورچههای کوچک، که به جهت بیقدری که در نزد خدا دارند پایمال همه مردم خواهند شد». و فرمودند که: «در جهنم وادی ای است که او را هبهب گویند و بر خدا ثابت است که هر جبار متکبری را در آن جای دهد». و از کلام عیسی بن مریم است که: «همچنان که گیاه در زمین نرم میروید و بر سنگ سخت نمیروید، همچنین دانائی و حکمت جای میگیرد در دل اهل تواضع و فروتنی و جای نمیگیرد در دل متکبر. نمیبینید که هر که سر میکشد و سر خود را بلند میکند که به سقف رسد، سقف سر او را میشکند؟ و هر که سر خود را به زیر افکند، سقف بر سر او سایه میافکند و او را میپوشاند؟». زمانی که رحلت حضرت نوح - علیه السّلام - فرا رسید فرزندان خود را طلبید و گفت: شما را به دو چیز امر میکنم و از دو چیز منع میکنم: منع میکنم از شرک به خدا و کبر. و امر میکنم به گفتن «لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده». و روزی که حضرت سلیمان بن داود - علیهما السلام - امر کرد که: مرغان و جن و انس بیرون آیند، پس بر بساط نشست و دویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنّیان با او بودند و چه بسیارط او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملائکه را در آسمانها شنید سپس این قدر میل به پستی کرد که کف پای او به دریا رسید پس صدائی بلند شد که کسی میگوید: اگر در دل صاحب شما به قدر ذرهای کبر میبود او را به زمین فرو میبردند بیشتر از آنچه بلند کردند او را». و از حضرت امام محمد باقر - علیه السّلام - روایت شده است که: «از برای متکبرین، در جهنم وادی ای است که آن را «سقر» نامند و از شدت حرارت خود به خدا شکایت کرد و اجازه خواست که یک نفس بکشد، وقتی نفس کشید، از نفس او جهنم سوخت». و فرمود که: «متکبرین را در روز قیامت به صورت مورچگان محشور خواهند کرد و مردم ایشان را پایمال خواهند نمود تا خدا از حساب بندگان فارغ شود». و فرمود که: «هیچ کس نیست که تکبر کند مگر اینکه در خود پستی میبیند، - که میخواهد تکبر آن را بپوشاند -». و فرمود که: «دو ملک در آسمان هستند که موکل بندگاناند که هر که تواضع کند او را بلند مرتبه کنند، و هر که تکبر نماید او را پست مرتبه نمایند». و فرمود که: «ستمگر ملعون، کسی است که به حق جاهل باشد و مردم را حقیر شمارد». و فرمود که: «هیچ بندهای نیست مگر اینکه او را حکمت و دانائی است. و ملکی است که نگاه میدارد آن حکمت را از برای او. پس اگر تکبر کرد میگوید: ذلیل شو، که خدا تو را ذلیل گردانید، پس او در پیش خود از همه کس بزرگتر، و در نظر مردم از همه کس کوچکتر میشود. و اگر تواضع و فروتنی نمود میگوید: بلند مرتبه شو که خدا تو را بلند کرد، پس او در دل خود از همه کس کوچکتر میشود و در چشم مردم از همه کس بلندتر میگردد».
اقسام تکبر و درجات متکبرین
بدان که تکبر به سه قسم است:
اول آنکه: تکبر بر خدا کند، همچنان که نمرود و فرعون کردند. و این بدترین انواع تکبر، بلکه اعظم افراد کفر است. و سبب این، محض جهل و سرکشی است. و به این قسم خدای - تعالی - اشاره فرموده که: «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِروُنَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ» 40: 60 یعنی: «به درستی که: کسانی که تکبر و گردنکشی از بندگی من مینمایند به زودی داخل جهنم می شوند، در حالتی که ذلیل و خوار باشند».
دوم آنکه: بر پیغمبران خدا تکبر کند و خود را از آن بالاتر داند که انقیاد و اطاعت ایشان را کند، مانند: ابو جهل و امثال اینها. و ایشان کسانی بودند که میگفتند:
«أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا» 6: 53 یعنی: «آیا اینها را خدا منّت گذارد و پیغمبر کرد در میان ما؟».
و میگفتند: «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا» 23: 47 یعنی: «آیا ما ایمان بیاوریم از برای دو انسان مانند ما؟».
و میگفتند: «إِنْ أَنْتُمْ إِلا بَشَرٌ مِثْلُنا» 14: 10 یعنی: «نیستید شما مگر بشری مانند ما».
و این قسم نیز نزدیک تکبر به خدا است.
سوم آنکه: اینکه تکبر بر بندگان خدا نماید، که خود را از ایشان برتر بیند و ایشان را در کنار خود پست و حقیر شمارد. و این قسم اگر چه در زشتی، از قسم اول کمتر باشد، اما این نیز از هلاک کننده های بزرگ است. بلکه چه بسیار باشد که منجر به مخالفت خدا شود، زیرا که صاحب آن، گاهی حق را از کسی میشنود و چون خود را از او بالاتر میداندخودداری از قبول و پیروی آن میکند. بلکه چون عظمت و تکبر و برتری و «نشان دادن قدرت» مختص ذات پاک خداوند - علی اعلی - است پس هر بندهای که تکبر نماید در صفتی از صفات خدا، با او منازعه نموده است.
همچنان که برای تکبر، سه قسم است، همچنین برای آن، سه درجه است.
درجه اول اینکه: این صفت خبیثه در دل آدمی جا گرفته باشد و خود را بهتر و برتر از دیسنگین بیند، و آن را در کردار و گفتار خود ظاهر کند. مثل اینکه: در مجالس، بالاتر نشیند. و خود را بر هم ردیفان و هم راهان خود مقدم دارد. و روی خود را از ایشان بگرداند و اخم کند. و چین بر پیشانی افکند. و کسی که کوتاهی در تعظیم او کند بر او انکار نماید و اظهار مفاخرت و مباهات کند. و در صدد غلبه بر ایشان در مسائل علمیه و کارهای عملیه باشد.
و این درجه، بدترین درجات است، زیرا که: درخت کبر، در دل صاحبش ریشه دوانیده و شاخ و برگ آن بلند شده و جمیع اعضا و جوارح او را فرو گرفته.
درجه دوم اینکه: در دل او کبر باشد و کردار متکبرین نیز از او صادر گردد و اما به زبان نیاورد.
و این درجه، یک شاخه کمتر از درجه اول است.
درجه سوم اینکه: در دل، خود را بالاتر داند اما در کردار و گفتار مطلقا اظهار ننماید، و نهایت سعی در تواضع و فروتنی کند. و چنین شخصی شاخ و برگ درخت کبر را قطع کرده است اما ریشه آن در دل او هست. پس اگر به این جهت بر خود غضبناک باشد و در صدد قلع و قمع ریشه آن نیز بوده باشد و سعی کند، او به آسانی بتواند از آن خلاص گردد. و اگر احیانا بیاختیار میل به برتری کند و لیکن در مقام مجاهده بوده باشد گناهی بر او نیست و خدا توفیق نجات به او کرامت میفرماید.
طریقه معالجه تکبر:
دانستی که: کبر از جمله مهلکات، و مانع رسیدن به سعادات است. و باعث آن نیست مگر حماقت و نادانی و بیخردی و غفلت، زیرا که: همه آسمانها و زمینها و آنچه در آنها موجود است در مقابل مخلوقات خدا هیچ و بیمقدارند. و همچنین زمین در کنار آسمانها، و موجودات زمین در جنب زمین، و حیوانات در جنب آنچه بر روی زمین است، و انسان در جنب حیوانات، و این مسکین بیچاره متکبر، در جنب افراد انسان. پس چه شده است او را که بزرگی کند.
خویشتن را بزرگ میبینی راست گفتند که یک را دو بیند لوچ ای احمق قدر و مقدار خود را بشناس و ببین چیستی و کیستی و چه برتری بر دیسنگین داری، به فکر خود باش و خود را بشناس.
تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی که خدا را چو تو در ملک بسی جانورست
اول و آخر خود را در نظر گیر و اندرون خود را مشاهده کن، ای منی گندیده و ای مردار ناپسندیده، ای ظرف نجاسات و ای جایگاه کثافات، ای جانور بد بو و ای کرمک گندیده، ای عاجز بیدست و پا و ای به صدهزار احتیاج مبتلا، تو کجا و تکبر کجا؟ ای ایاز از پوستینت یاد آر (گذشته ات را به یاد آور که چه بودی).
شپشی خواب و آرام از تو میگیرد، و جستن موشی تو را از جا بلند می کند. لحظهای گرسنگی از پایت در آورد. ذره ای غذای اضافه باد گندیده از حلقومت بیرون میفرستد. و به اندک حرکت زمین، مثل اسفند از جا میجهی. چه بسیار باشد در شب تاریک از سایه خود میترسی و غیر اینها از آنچه من و تو میدانیم. دیگر تو را تکبر چیست؟ قد خم و موی سفید اشک دمادم یحیی تو بدین هیئت اگر عشق نبازی چه شود پس در صدد معالجه این مرض برآی و بدان که: معالجه آن مانند معالجه مرض عجب است، چون کبر، متضمن معنی عجب نیز هست. و از معالجات مخصوصه مرض کبر، آن است که: انسان آیات و اخباری که در مذمت این صفت رسیده به نظر در آورد و آنچه در مدح و خوبی ضد آن، - که تواضع است - وارد شده ملاحظه کند، چنانچه خواهد آمد.
علاوه بر این، آنکه: تأمل کند که حکم کردن به بهتری خود را از دیگری نهایت نادانی و بی خردی است، زیرا که: میتواند که اخلاق کریمه نیز در آن غیر باشد، که این متکبّر آگاه نباشد، که مرتبه او در نزد خدا بسیار بالاتر و بیشتر باشد. و چگونه صاحب بصیرت جرأت میکند که خود را بر دیگری ترجیح دهد، با وجود اینکه: ملاک و میزان عاقبت امر است و خاتمه کسی را به غیر از خدا نمیداند. با وجود اینکه: همه کس آفریده یک مولی، و بنده یک درگاهاند. و همه قطرهای از دریای جود و کرم خداوند مجید، و پرتوی از اشعه یک خورشید.
پس لازم است بر هر کسی که: احدی را به نظر بد و دشمنی نبیند، بلکه همه را به چشم خوبی و نظر دوستی ملاحظه کند. مبادا بگویی کجا رواست که عالم پرهیزگار، نهایت ذلت و فروتنی از برای فاسق شرابخوار به جا آورد و او را از خود بهتر بیند، با وجود اینکه: او را آشکار به فسق و فجور مشغول میبیند، و به تقوی و ورع خود یقین دارد. و نیز چرا جایز است که مرد متدین، گمراه کافری، یا فاسق فاجری را دوست داشته باشد با آنکه خدا او را دشمن دارد.
و احادیث در بغض فی الله و ترغیب دشمنی در راه خدا متواتر است، زیرا که می گوئیم:
تواضع و فروتنی این نیست که نهایت ذلت و انکسار را به عمل آورد. و نه اینکه: از برای خود در هیچ چیز مزیتی بر غیر نبیند، زیرا که: ممکن نیست که دانای به علمی خود را در این علم برتر از جاهل به آن نبیند. بلکه حقیقت تواضع آن است که خود را فی الواقع بهتر و خوبتر، و در نزد خدا مقربتر نداند. و همچنین نداند که: به خودی خود مستحق برتری است بر دیگری. و تکبر و آثار تکبر را به ظهور نرساند، زیرا که:
معیار و ملاک عاقبت امر است و هیچ کس به عاقبت دیسنگین نمی تواند خبردار شود. شاید که کافر هفتاد ساله با ایمان از دنیا برود و عابد صد ساله عاقبتش به خیر نباشد.
و بالاخص، ملاحظه خاتمه و فهمیدن اینکه: برتری و کمال نیست مگر به قرب خداوند - سبحانه - و سعادت در آخرت، غیر از آن چیزی است که در دنیا ظاهر میشود از اعمال، یا آنچه را اهل دنیا کمال دانند. و نه نفی تواضع برای هر احدی.
و اما مقدمه بغض فی الله و دشمنی از برای خدا، پس جواب آن این است که: هر کسی را باید دوست داشت از راه اینکه مخلوق خدا و آفریده او است. و به این جهتی که مذکور شد خود را از او بالاتر ندانست.
و اما دشمنی با او و غضب بر او به جهت کفر و فسق، ضرر ندارد و منافاتی نیست میان خشم و غضب از برای خدا بر یکی از بندگان او به جهت معصیتی که از او صادر شده، و میان بزرگی نکردن بر او، زیرا که: خشم تو از برای خدا است نه از برای خود، و خدا تو را در هنگام ملاحظه معاصی امر به غضب فرموده است، و تواضع و کبر نکردن نسبت به خود تو است یعنی خود را از اهل سعادت و بهشت و او را از اهل شقاوت و جهنم ندانی، بلکه ترس بر خود به جهت گناهان پنهانی که از تو صادر شده بیش از ترس بر آن شخص باشد، از این گناهی که از او ظاهر گشته.
پس لازمه بغض فی الله و غضب از برای او بر شخصی این نیست که بر او برتری و تکبر کنی و قدر و مرتبه خود را بالاتر از او بدانی و این مانند آن است که: بزرگی را فرزندی و غلامی باشد و غلام را بر فرزند خود موکل نماید که او را ادب بیاموزد و چون خلاف قاعده از او سرزند تأدیبش کند و بزند پس آن غلام چنانچه خیر خواه و فرمانبردار باشد هر وقت از آن فرزند آنچه لایق او نیست صادر شد باید به جهت اطاعت آقای خود، بر آن فرزند غضب کند و او را بزند، و اما چون فرزند آقای اوست باید او را دوست داشته باشد و تکبر و برتری بر او نکند، بلکه تواضع و فروتنی کند، و قدر خود را در پیش آقا بالاتر از قدر آن فرزند نداند.
و بدان: برای مرض کبر، معالجه عملی نیز هست که باید بر آن مواظبت نمود تا صفت کبر از بین رود. و آن این است که: خود را بر ضد آن، که تواضع است وادار کند. و خواه ناخواه برای خدا و خلق شکستگی و فروتنی کند. و مداومت بر اعمال و اخلاق متواضعین نماید، تا تواضع ملکه او شود و ریشه درخت کبر از مزرعه دل او کنده شود.
علائم و نشانههای تکبر و تواضع
مواظب باش تا فریب نفس و شیطان را نخوری. و خود را صاحب ملکه تواضع، و خالی ازمرض کبر ندانی، تا به خوبی مطمئن شوی و خود را در معرض آزمایش و امتحان در آوری، زیرا که: بسیار میشود که انسان ادعای خالی بودن از کبر را میکند، بلکه خود نیز چنان گمان میکند ولی چون وقت امتحان میرسد معلوم میشود که این مرض در باطن نفس او پنهان است و فریب نفس اماره را خورده و خود را بیکبر دانسته، و به این جهت از معالجه و مبارزه دست کشیده.
و برای هر یک از کبر و تواضع علامت هایی است که انسان به آنها امتحان، و حالت نفس او از کبر و تواضع شناخته میشود.
و علامت اول آنکه: چون با هم ردیفان و دوستان خود در مسألهای از مسائل، گفتگو میکند اگر حق بر زبان ایشان جاری شود، و آنچه او گوید مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن کرد و از اینکه او را بر حق آگاه کردند و از غفلت درآوردند اظهار شکرگزاری ایشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شکرگزاری مشکل نبود پس این علامت آن تواضع است. و اگر قبول حق از ایشان و اعتراف بر آن سنگین باشد و اظهار بشاشت و خرمی نتواند نماید معلوم است که تکبر دارد. و باید بعد از تأمل در بدی عاقبت آن، در خباثت نفس خود تأمل کند و در صدد معالجه برآید و خود را بر آنچه سنگین است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شکرگزاری حق گویان بدارد. و مکرر اقرار به عجز و قصور خود کند. و به گوینده حق دعا کند و او را آفرین و ستایش گوید، تا این صفت از او رفع شود.
و چه بسیار باشد که در خلوت مضایقه از قبول حق ندارد و لیکن در حضور مردم بر او سنگین باشد، در این وقت، کبر نخواهد داشت و لیکن مبتلا به مرض ریا خواهد بود و باید آن را معالجه نماید به نحوی که در مرض ریا بیاید.
علامت دوم آنکه: چون به محافل و مجامع وارد شود بر او سنگین نباشد که امثال و هم ردیفان بالاتر از او نشینند و او فروتر از ایشان نشیند، و مطلقا تفاوتی در حال او نکند. و همچنین در وقت راه رفتن، مضایقه نداشته باشد که عقب همه راه رود. و اگر چنین باشد، صفت کبر ندارد. و اگر بر او سنگین باشد، متکبّر است و باید چاره خود کند، و زیر دست امثال خود بنشیند و عقب ایشان راه رود تا از این مرض خلاص گردد.
حضرت صادق - علیه السّلام - فرمودند که: «تواضع آن است که: انسان در مکانی که پستتر از جای او باشد بنشیند. و به جائی که پائینتر از جای دیگر باشد راضی شود. و به هر که ملاقات کند سلام کند. و ترک مجادله کند، اگر چه حق با او باشد. و نخواهد که او را بر تقوی و پرهیزکاری مدح کنند».
و بعضی از متکبرین طالب صدر، میخواهند امر را مشتبه کنند عذر میآورند که مؤمن نباید که خود را ذلیل کند. و بعضی از متشبّهان به اهل علم متمسک میشوند که:
علم را نباید خوار کرد. و این از فریب شیطان لعین است.
ای بیچاره مسکین بعد از آنکه جمعی در مجلس از امثال و هم ردیفان تو باشد، چه ذلتی است در زیر دست آنها نشستن؟ و چه خواری از برای علم است؟ سخن از کسانی است که آنها نیز مثل تو هستند، یا نزدیک به تو. این عذر اگر مسموع باشد در جائی است که اگر مؤمنی در مجمع اهل کفر باشد، یا صاحب علمی در مجمع فساق و ظالمین حاضر شود. علاوه بر این، اگر عذر تو این است، چرا اگر اتفاقا در جائی زیر دست نشستی متغیر الحال میشوی و مضطرب میگردی؟ بلکه گاه است خود را چون کسی تصور میکنی که عیبی بر او ظاهر شده. به یک بار زیر دست نشستن، ذلت ایمان و علم به وجود نمیآید. هزار مسلمان و عالم را میبینی که انواع مذلت به ایشان میرسد چنان متغیر نشوی که به یک «متر» زمین جایت تفاوت کند، و چنان میدانی که این حرمت ایمان و علم است. نه چنین است، بلکه این از گمان ناشی از شرک و جهلی است که در باطن تو است. و بعضی از متکبرین هستند که: چون وارد مجمعی میشوند و در صدر، جائی نمیبینند در کفش کن مینشینند، با وجود اینکه میان صدر، وکفش کن جای و مکان خالی بسیار است. یا بعضی از مردم پست را میان خود و میان کسانی که در صدرند مینشانند که بفهمانند که اینجا که ما نشستهایم نیز صدر است، یا اینکه ما خود از صدر گذشتهایم.
و گاه است در زاویهای که صدر قرار دادهاند جا نیست زاویه دیگر مقابل آن را در کفش کن رو به خود میکند و مینشیند. و چه بسیار باشد در راه رفتن چون میسّر نشود که مقدم بر همه شود اندکی خود را پس میکشد تا فاصله میان او و پیش افتادگان حاصل شود. و اینها همه نتیجه کبر و خباثت نفس، و اطاعت شیطان است. و این بیچارگان، این اعمال را میکنند به جهت عزت خود و نمیدانند که زیرکان، به خباثت نفس ایشان برمیخورند.
تیز بینانند در عالم بسی واقفاند از کار و بار هر کسی علامت سیم آنکه: پیشی گرفتن در سلام کردن بر او سنگین نباشد. پس اگر مضایقه داشته و توقع سلام از دیسنگین داشته باشد متکبر خواهد بود. و عجب آنکه جمعی که خود را از جمله اهل علم میدانند سواره در کوچه و بازار میگذرند و از پیادگان و نشستگان چشم سلام دارند در حالی که شایسته آن است که ایستاده بر نشسته، و سواره بر پیاده سلام کند. اف بر ایشان که یکی از سنت های عالی پیغمبر آخر الزمان را وسیله تکبر خود قرار دادهاند.
علامت چهارم آنکه: چون فقیر بینوائی او را دعوتی نماید اجابت کند و به مهمانی او یا حاجتی دیگر که از او طلبیده برود. و به جهت حاجت رفقا و خویشان، به کوچه و بازار آمد و شد نماید. اگر این برایش سنگین باشد تکبر دارد. و همچنین ضروریات خانه خود را از آب و هیزم و گوشت و سبزی و امثال اینها را از بازار خریده خود بردارد و به خانه آورد، اگر بر او سنگین و دشوار نباشد متواضع است و الا متکبر. و اگر در خلوت مضایقه نداشته باشد و در نظر مردم بر او سنگین باشد مبتلا به مرض ریا خواهد بود.
حضرت امیر المؤمنین - صلوات الله علیه - فرمودند که: «برداشتن چیزی و به خانه آوردن به جهت عیال، از کمال مردی چیزی کم نمیکند». «روزی آن سرور یک درهم گوشت خریدند و بر گوشه ردای مبارک گرفته به خانه میبردند بعضی از اصحاب عرض کردند یا امیر المؤمنین به من ده تا بیاورم. فرمود:
صاحب عیال، سزاوارتر است که بردارد». و روایت شده است که: «حضرت امام صادق - علیه السّلام - مردی از اهل مدینه را دید که چیزی را از برای عیال خود خریده بود و میبرد، چون حضرت را دید شرم کرد.
حضرت به او فرمود که: از برای عیالت خریدهای و برداشتهای؟ به خدا قسم که اگر اهل مدینه نبودند براستی که دوست داشتم که من نیز از برای عیال خود چیزی بخرم دو بردارم». و ظاهر آن است که: چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار این نوع رفتار متعارف نبود، و در نظر مردم قبیح مینمود، و موجب عیب کردن مردمان و غیبت کردن و مذمت نمودن ایشان میشد، به این جهت آن حضرت اجتناب میفرمودند. و از آنجا استفاده میشود که: چنانچه امری به حدی رسد که ارتکاب آن در عرف قبیح باشد و باعث این شود که مردم به غیبت کردن صاحب آن مشغول شوند، ترک کردن آن بهتر است. و این نسبت به اشخاص و شهرها و زمان ها مختلف میشود، پس باید هر کس ملاحظه آن را بکند. و ملاک آن است که: به حد قباحت و مذمت رسد. پس آگاه باش، تا فریب خود را نخوری و تکبر را به این واسطه مرتکب نشوی.
علامت پنجم آنکه: بر او پوشیدن لباس های ارزان و خشن و کهنه و چرک دشوار نباشد، که اگر در بند پوشیدن لباس نفیس، و بر به دست آوردن لباس فاخر حریص باشد و آن را شرف و بزرگی داند متکبر خواهد بود.
و حضرت پیغمبر - صلّی اللّه علیه و آله - فرمود که: «این است و جز این نیست که من بندهای هستم که بر روی خاک مینشینم و چیزی میخورم، و جامه پشمینه میپوشم، و شتر را میبندم، و انگشتان خود را میلیسم، و چون بندهای مرا بخواند اجابت میکنم.
پس هر که روش مرا ترک کند از من نیست». و روایت شده است که: «سید انبیاء - صلّی اللّه علیه و آله - پیراهنی را پوشیده بودند و در وقت وفات آن حضرت بیرون آوردند، از پشم بود و دوازده وصله داشت، که چند وصله آن از پوست گوسفند بود».
«به سلمان گفتند که: چرا لباس نو نمیپوشی؟ گفت: من بنده هستم هر وقت آزاد شوم خواهم پوشید». و حضرت رسول - صلّی اللّه علیه و آله - فرمود که: «جامه کم قیمت و پست پوشیدن از ایمان است». «سید اولیاء در زمان خلافت ظاهریه، لباسی بسیار کهنه که بر آن وصله بسیار بود پوشیده بود، یکی از اصحاب او را سرزنش کرد. حضرت فرمود: در آن چند فایده هست: یکی آنکه: مؤمنین، اقتدا به من میکنند و چنین رفتار میکنند. و دیگر آنکه: دل را خاشع میکند و از کبر پاک میگرداند». علامت ششم آنکه: با کنیزان و غلامان خود در یک سفره طعام خورد و با ایشان همخوراکی کند، اگر بر او دشوار نباشد متواضع است و الا متکبر.
شخصی از اهل بلخ روایت کند که: «با سلطان سریر ارتضا، علی بن موسی الرضا - علیه و علی آبائه و اولاده التحیه و الثناء - در سفر خراسان همراه بودم روزی سفره حاضر کردند، پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان، و غلامان سیاه را بر سفره جمع کردند، من عرض کردم: فدای تو شوم اگر سفره جدائی از برای ایشان قرار دهی بهتر است. فرمود: ساکت باش، به درستی که: خدای همه یکی و دین همه یکی و پدر و مادر همه یکی است، و جزای هر کس را به قدر عمل او میدهند». و مخفی نماند که: امتحانات و آزمایشهای کبر و تواضع، منحصر به اینها نیست، بلکه اعمال و آثاری دیگر بسیار هست، مانند اینکه: بخواهد کسی در پیش او بایستد.
حضرت امیر المؤمنین - علیه السّلام - فرمودند که: «هر که خواهد مردی از اهل آتش را بیند نگاه کند به مردی که نشسته و در برابر او طایفهای ایستاده باشند». بعضی از صحابه نقل کردهاند که: «احدی در نزد اصحاب پیغمبر از آن سرور عزیزتر و محترمتر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد میشد به جهت او از جای بر نمیخاستند چون میدانستند که آن حضرت از آن خوشش نمی آید. و از جمله علامات کبر این است که: تنها در کوچه و بازار نرود و خواهد که دیگری همراه او باشد. و بعضی متکبرین هستند که چون کسی را نیابند، سواره راه روند.
روایت شده است که: «هر که کسی، پشت سر او راه رود تا وقتی که چنین است دوری او از خدا زیاد میشود». و حضرت پیغمبر - صلّی اللّه علیه و آله - بعضی اوقات با اصحاب راه میرفتند و اصحاب را پیش میانداختند و خود میان ایشان راه میرفتند». و باز از جمله علامات کبر این است که: از زیارت کردن بعضی اشخاص مضایقه کند، اگر چه در زیارت آنها فایدهای از برای او باشد. و مضایقه کند از همنشینی فقرا و مریضان و آزارداران.
روایت شده است که: «مردی آبله در آورده بود و آبله او چرک برداشته و پوست آن رفته بود و بر حضرت پیغمبر - صلّی اللّه علیه و آله - داخل شد در وقتی که آن حضرت به چیز خوردن مشغول بودند، آن شخص پهلوی هر که نشست از پیش او برخاست، حضرت او را پهلوی خود نشانید و با او چیزی خورد». «روزی آن حضرت با اصحاب، چیزی میخوردند، مردی که مرض مزمنی داشت و مردم از او متنفر بودند وارد شد، حضرت او را بر پهلوی خود نشانید و فرمود: چیزی بخور».
و علامات دیگر از برای کبر بسیار است که کبر به آن شناخته میشود. و طریقه و رفتار سید انبیا - صلّی اللّه علیه و آله - جامع همه علامات تواضع، و خالی از همه جوانب کبر بود، پس سزاوار امت او آنکه اقتدا به او نمایند.
ابو سعید خدری که از اصحاب حضرت رسول - صلّی اللّه علیه و آله - بود روایت کرده که: «آن حضرت خود علف به شتر میداد. و آن را میبست. و خانه را جارو می کرد و گوسفند را میدوشید. و نعلین خود را وصله میکرد. و لباس خود را وصله مینمود. و با خدمتکاران چیز میخورد. و چون خادم از دست آسیا کشیدن خسته میشد آن حضرت خود آسیا میکشید. و از بازار چیزی میخرید و به دست یا به گوشه جامه خود میگرفت و به خانه میآورد. و با غنی و فقیر و کوچک و بزرگ مصافحه میکرد. و به هر که بر میخورد از کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده، از نمازگزاران، ابتدا به سلام میکرد. جامه خانه و بیرون او یکی بود. هر که او را دعوت می کرد اجابت میکرد. و پیوسته ژولیده و غبار آلوده بود. به آنچه او را دعوت میکردند حقیر نمیشمرد، اگر چه چیزی به جز خرمای پوسیده نبود. صبح از برای شام چیزی نگاه نمیداشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمیکرد. کم خرج بود. خوش خلق و بخشنده و گشاده رو بود. و با مردمان نیکو معاشرت میکرد تبسّم کنان بود بیخنده، و اندوهناک بود بدون ترشرویی. در امر دین، محکم و استوار بود بیسختی و درشتی با مردمان.
متواضع و فروتن بود بیمذلّت و خواری. بخشنده بود بیاسراف. مهربان بود به جمیع خویشان و اقارب. نزدیک بود به جمیع مسلمانان و اهل ذمّه. دل او رقیق بود و پیوسته سر به پیش افکنده بود. و هرگز این قدر چیز نمیخورد که دچار زیاده روی شود. و هیچ وقت دست طمع به چیزی دراز نمیکرد».